من بیگناهم...
من بیگناهم...
گذر زمان را دیدهام که میگویم بیگناهم!تنهایی را ترجیح میدهم به بودن با آدمهایی که از سادگی دلت در برابر خودت سوء استفاده میکنند.
این بار برای تنهاییام سخن نمیگویم ، برای بغضهای ترک خوردهام نمینویسم ، سکوتهایم را فریاد نمیکشم ،و گریههایم را فاش نمیکنم...!
این بار فقط از تاریکی شبهایم میگویم که تنها دردش را به مهتاب ، روشنیبخش سیاهیهای شب میگوید!
و ایکاش مهتاب ، کمی برای من به دردو دل میپرداخت...!!!
"دیدار"